پس از نوشیدن دختر جوان ، پیرمردی برای ملاقات با همسایه خود پتروویچ تماس گرفت و وی را به یک تلیسه معرفی کرد و وی را نیز با شراب معالجه کرد. وی سپس از همسایه دعوت كرد تا دوست دختر خود را امتحان كند و او پس از گفتگوی كوتاهی موافقت كرد. او زانو زد و شروع به رهایی پتروویچ کرد ، و یک کلاهبردار دیگر که روی نیمکت نشسته بود سینه ها را سوراخ کرد. سپس او با یک تپه در کنار عوضی که سعی می کرد دو خروس را بطور همزمان بخورد ، بلند شد. او به سرعت یک پوز را برای لعنتی انتخاب کرد ، خاکستری کلاه خود را در موقعیت سوار کشید و شروع به لعنتی کرد ، زیرا او همچنان به فشار دادن خروس تصاویری ازکس وکیر دیگر خود می پرداخت. آنها از سرطان خم شدند و از هر دو طرف منفجر شدند ، نفوذ مضاعف انجام دادند و برای زیبایی زیبایی به عیاشی ، به دهانشان رسیدند و شامپاین آزاد کردند.