پسرها آنقدر شور و شوق دختر جوان را نوشیدند که حتی نام او را فراموش کردند. اما ویکا نام آنها را یادآوری کرد و یک قوطی دیگر آبجو گرفت ، آن را باز کرد و شروع به نوشیدن راحت کرد. او سرگرم شد و بلافاصله متوجه نشد که کاملاً در آتش است ، حتی چشمانش شروع به بستن کرد ، اما مجبور شد استفراغ کند چون بسیار طوفانی بود. او کمک کرد تا خودش را بیرون بکشد ، و کشاورز او را برای نوشتن به توالت برد ، او را روی توالت گذاشت و یکی از وسایل نقلیه نیش را روی گونه اش عکس کیر کس وکون انداخت. آنها او را به مبل بازگشتند و طولانی ترین عضو شروع به توسعه مهبل (واژن) نمود. بیدمشک را گسترش دادم ، واژن را روی پهلو کاشتم ، لاله را برداشته و داخل شکاف بعدی قرار دادم. از اصطکاک مقعد ، قلاب باز چشمانش را باز کرد ، ناله کرد و آن مرد دو انگشت دیگر به گربه اش اضافه کرد. او نوک پستان خود را به سرطان کمک کرد و از حرکت سرش به پایین گلو ، و استفراغ روی تخمهایش ، ضربه عمیقی را مجبور کرد. آن مرد لعنتی شروع به شنا كردن به ارگاسم كرد و آلت تناسلی خود را به شدت گرفت ، شروع به پاشیدن تقدیر داغ در تمام معده كرد.