مربی محروم دختر دیگری را به تمرین آورد ، بنابراین او مجبور شد او را مجبور به لخت شدن برپا کند. باهوش مجبور شد لباس هایش را بریزد ، سبزه سرش را پایین آورد و با اطاعت شروع به انجام هر کاری که به او گفته شد بود. حلقه هولا را دور کمر پیچیدم ، با پاهایش از روی الاغش نشستم و نشان دادم که با کشیدن بدن او همه چیز بد است. اما این تازه شروع تمرین بود ، دخترک شروع به انجام نوسانات ، پریدن طناب ، تکرار تمام تمرینات کرد. اما این مربی هنوز راضی نبود ، بنابراین وی دوست خود را مجبور کرد ویبره ای ضخیم را در دهان خود بکشد تا توانایی سیگار کشیدن روی آن را نشان دهد. عكس كس وكون او سرطان را قرار داد و کلاه خود را با اسباب بازی به عقب کشید ، سپس بند را بست و لعنتی را به عقب کشید و به تسلط خود ادامه داد و به او دستور داد که بر روی مخروط لاستیکی در سوار پرش کند.